همراه گمراه...
هم وقتی که در دانشگاه در رشته ی مهندسی پذیرفته شد با یک جوان به اسم حمید ارتباط برقرر کرد....
آن روزها که در اوج جوانی بود و پر از شور و شوق جوانی ، به امید این که با «حمید » ازدواج می کند هر روز بیشتر به او نزدیک می شد و به بهانه های مختلفی مانند موضوعات درسی و یا گرفتن جزوه تحصیلی او را ملاقات می کرد اما هر بار که از حمید می خواست به خواستگاری اش بیاید از این موضوع طفره می رفت و وعده های واهی به او می داد تا این که سال سوم دانشگاه با جوان دیگری که در رشته مهندسی برق دانش آموخته شده بود به اصرار خانواده اش ازدواج کرد. از آن روز به بعد ...